شنبه، آبان ۳۰، ۱۳۸۸

بدون

بعد از یه مدت طولانی دارم دوباره می نویسم.
اینترنت پر سرعت ندارم و علیرغم اینکه کار خاصی غیر بانکداری انجام نمی دهم وقت نمی کنم اینجا بیایم.
مراسم عروسی داریم. پراید گرفتم. دارم فیلم پرونده بازسازی رو گوش می کنم.
قوانین ساده است. غرق فنا شده ام و خمش.

یکشنبه، بهمن ۱۳، ۱۳۸۷

کارمند کوچولو

من یه کارمند دولتی شدم یه سیستم کاملا ج اا. شاید معناهای متفاوتی توی این مدت برام داشته این اتفاق اما چیزیست تو مایه های مفهوم ناپیوسته تو دوران دانشجویی(معلم هایی که از فوق دیپلم اومده بودن کارشناسی بخونن). شکم گنده هالو یعنی متاهل.

زورق ما فعلا کناریه بانک دولتی پهلو گرفته