امروز تا الان كه ساعت از ١٤ گذشته تو رختخوابم، بايد برسونمش به ١٦
سومين روز مرخصيمه هيچي نخوندم و همونطور كه معلومه هيچ كار خاصي هم
نميكنم. ميگم چرا جوابمو نميدي؟ ميگه خواب بودمو و سرم درد ميكردو ...
ميگم چرا رك نميگي كه ...
ميگه بهونه نگير. باي.
بد جوري گير كردم.
كاش ميفهميد كه الان بايد خوشحال باشم و بخونم من كه هر كار ميتونستم
ميكردم براي خوشحاليش اما اون دريغ از ... كاش ميشد گفت ولش كن بيخيال
...
دوشنبه، بهمن ۱۱، ۱۳۸۹
فشار درس و زندگي
برچسبها: روزمره
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر