جمعه، اردیبهشت ۰۹، ۱۳۹۰

مچ

دركوم مچم را كه بجاي گوش كردن به در آشپزخانه زل ميزدم ميگرفت و ميگفت:
"ماري امروز ديرتر مي آيد."
درخت گلابي شهامت پايين آمدنت را ندارم.

پنجشنبه، اردیبهشت ۰۸، ۱۳۹۰

كاش

كاش ميشد حافظه وسيعي داشت، به وسعت نوشته هايي كه نميشه نوشت.
دارم كتاب عقايد يك دلقك رو ميخونم گاهي جملاتي داره كه آدم رو متوقف
ميكنه. امروز تو يه مغازه يه صندوق كمك به كانون ديدم. بهونه گيراندن يه
سيگار شد. سنگ پيروزي. خرد و افسرده كننده است، محكي ها چي ميكشن. ماهي ٢
تومن از حقوقم ميدم اونجا.
ديروز يه تخته نرد خريديم ١٥٠ تومن.
ا نيستو كسي نيست كه شماره كارتم بدردش بخوره. هيچ حسرتي بزرگتر از اين
نيست كه كسي نباشه كاشته هاتو درو كنه.
ه يه كتاب گرفته به اسم او همسر من است مال تو نيست.
ع٣ سربازه آموزشي تعطيلات مياد اينجا.
ا كه جواب نميده ع٣ هم عمدي يا غير عمدي خبري نميده.
نمي دانم. كاش دنيا جاي بهتري بود برام.

سه‌شنبه، فروردین ۳۰، ۱۳۹۰

ا

دقيقن نميدونم كي كنترلش از دستم خارج شد.

یکشنبه، فروردین ۲۱، ۱۳۹۰

لوستر

مواقعي كه آدم يا همون بشر يا حداقل نوعي از اون درس داره يا بايد به
كاري برسه عارف و شاعر و فيلسوف و عاشق و باحال و ... ميشه، بقيه مواقع
حسش نمي آد. امروز رفتيم لوستر گرفتيم، قبل گلوبندك.
نميدونم چرا بايد بگم امروز سومين روزيه كه ا رو تنها گذاشتم، اميدوارم
كار نادرستي نباشه و شايد شانسي درست هم باشه. لحظه لحظه بفكرشم غير
عاديه؟ يه سري دلايل ساده داره.
خوابمه، خسته ام...

شنبه، فروردین ۱۳، ۱۳۹۰

تمرين

دارم ميرم بانك مسير جلال زمان بيشتري نسبت به مترو ميبره. پول و اراده
ميخوام، بايد سعي كنم اداشو در بيارم.

شروع سال ٩٠

تا عاقلان راهي براي خنديدن پيدا كنند ديوانگان هزار بار خنديده اند.
امسال شروع شد، ا فراموشي و تنهايي ميخواد يا من اشتباهي كردم. دوستش دارم.
امسال بايد يه راهي پيدا كنم براي رسيدن به پول زياد با كاري كه مورد
علاقه ام باشه. اگه شد هم كمي تحصيل و دانايي.

نميدانم

دارم آهنگ هميشه كم ميارمت مهرنوش رو گوش ميكنم همون كه تو كه چشمات خيلي
قشنگه رو ميخونه. بچه ام يا ضعيف يا اعتماد به نفس ندارم يا هر چي همينم
كه بايد و مينويسم.
شايد ٢٠ بار زنگ زدم به ا و ١٠ تا اس دادم اما جواب نداد اميدوارم بفهمم
چرا و آيا علت خاصي داره.
ه از دستم ناراحت شد بسته سيگارو مچاله كردم انداختم تو آشغالا اميدوارم
همونجا بمونه.
١٣ بدره و ما هنوز خونه ايم ٣ بعد از ظهره.

جمعه، فروردین ۱۲، ۱۳۹۰

روزهاي آخر عيد ٩٠

امروز رفتيم فشم با خواهرم اينا!، ديشب خونه عمه ام بوديم ع ميخواد
مديريت بازرگاني قبول شه افق ديد هر آدمي به اندازه سطح زندگي خودش و
اطرافيانشه، البته مديريت جهانگردي رو هم دوست داره؛ هيچ ذهنيتي ندارم،
زبان انگليسيش خوبه، در حد خودش عاليه ميخواد فرانسه هم ياد بگيره. ايده
اسپرانتو يا خودش چيز خوبيه؟ تجربه بهم ميگه علاقه رو بيخيال مهندسي بخون
و پول در آر. خرد جمعي رو بچسب، در تنگ در حد حرف زيباست؟
ا سابق زياد اوضاع تراز خوبي نداره نميدونم چرا؟ باهوش و حافظه ميشناختمش
تو بچگي هاش. نگرانه. اميداوارم موفق شه، واقعن.
دلم براي ه تنگ شد برم پيشش ازم ناراحته بخاطر سيگار.