شنبه، شهریور ۱۹، ۱۳۹۰

قمر

حالتهایی از سرماخوردگی دارم چند روزه. گاهی اسه بلک میکشم. احساس خستگی و گیجی تو کل بدن میاره.
تو بینا و ما خاءف از یکدگر    که تو پرده پوشی و ما پرده در
کل اس ام اس هاشو خوندم. از دوست عوضیش تا غریبه های همدم و بازیچه هم.
میدونستم هر وقت فضولی کردم چیزهایی فهمیدم که ناراحتم کرده و ذهنمو چند روزی درگیر میکنه.
به ا گفتم دیگه اسمشو نمیارم... دیگه از چشم افتاده .... قهر کردم و بی خداحافظی بدرقه اش کردم. خیلی بد رفتار کرد بی معرفتی و بی رحمی داشت تو یکی دو روزه. حتی برگشت بعد این همه خون دل خوردنام گفت تو یه نسبت فامیلی فقط با من داری و بس. و بس! شاید خیالم دست خودم نباشه اما امیدوارم تو واقعیت بتونم دیگه اسمشم نیارم.

هیچ نظری موجود نیست: