چهارشنبه، بهمن ۲۷، ۱۳۸۹

تعطيل است

كاش اين نوشته ها قابليت حمل همه اطلاعات زندگي رو داشتن چيزهايي كه هر
روزه بر من ميگذره، اطلاعات اين مرداب حقير، با همه استمناءهاي ذهني و
جسميش با همه چيزهايي كه توي مغز تعطيلش هست. مغزي كه يه برنامه فقط توش
درحال اجراست، هنگ كرده معلوم نيست نتيجه اي ازش ميخواد حاصل بشه يا نه.
مرد گاريچي در حسرت مرگ. آيا انسانيت و چيزهايي كه درگيرشم به طرز آزار
دهنده اي چقدر تاثير گرفته از خاص هستند؟
و اما مادر با يك دستش گهواره را تكان ميدهد و با دست ديگرش دنيا را.
گهواره قسمت غريزي مادري، و دست ديگر لزوما تكان مثبت نيست تكانيست تا حد
به گا دادن زندگيم، فارغ از اين كه من يك انسانم هر قدر حقير و ناجور، در
حدي كه عقيده بر درست تر بودن حذف-م داشته باشد.
راستي من چكاره بيدم كه فيلتر شدم، آدم كه از ربات چيزي بدل نميگيره،
پشتش كه آدم نيست.
بسي رنج بردم در اين سال سي از دست عقايد ناسازگار با حقايقي كه ملموس
بود برام تو همه شب بيداريها و روزهاي سراسر فكر محض.
مثل يه آدم معمولي با فرهنگ، قانون و ديني كه توش زندگي ميكنم با زندگي
مشترك بدون عشق با امكانات كامل دچار مشكل شدم. فقط دارم تحمل ميكنم و
اين، همه لحظه هامو طاقت فرسا كرده. كاش ميشد با كمترين هزينه براي خودم
و اطرافيان از اين كابوس بيدار ميشدم، هر جور رفتني رو ميخوام.
امروز به دخترم زنم خواهرم گفتم حوصله هيچكدومتون رو ندارم، برگشت گفت
منم حوصله هيچ كس رو ندارم. منظور من يعني جز تو، اون يعني دقيقا تو. بعد
اين مدت راحت زبون هم رو ميفهميم.

هیچ نظری موجود نیست: