سه‌شنبه، بهمن ۱۲، ۱۳۸۹

امروز و ساختمان

امروز داشتم ميرفتم دفترچه بيمه ام رو عوض كنم تو راه پله مديران و
موسسان ساختمون رو ديدم يه خورده جر و بحث كرديم داشت به جرح و دعوا
ميكشيد. حل شد. يكي نيست بگه تو كه از هر جنبه اي نگاه كني اينكاره نيستي
و غير از تخليه فشار رواني هدفي نداري درست نيست تو عالم همسايگي. بعدش
رفتم كارها رو انجام دادم.
يه ذره هم با خانمم رفتيم مغازه هاي وليعصر زرتشت گشتيم. مونده بودم چي
بناممش امروز گفت اينجوري. اصلا اهل خريد نبودم و بلد نيستم كاش يه دوره
آموزشي بود ميرفتم. آزمايش و خطا هم كه شده بايد شروع كرد.
زندگي يه ذره عاديتر شده و امروز آخر خوبي داشت.

هیچ نظری موجود نیست: