جمعه، اسفند ۲۷، ۱۳۸۹

فتنه چشم تو ره بيداد گرفت

ميفهمي شمردن لحظه ها يعني چي؟ كوه هر لحظه رو عبور كني تا به بعدي برسي؟
آمار روزها و ساعتهاي گذشته از آخرين ديدار و باقيمانده تا بعدي رو داشته
باشي؟
اين حالت براي چي تو من بوجود اومد؟ از شخصيت خودم و موقعيت تو؟ احتمالا.
چون نه من عاشقي در حد اين حرفام و نه تو معشوقي كه واقعي بشي.
به قول جلال بگذرم.
قصد دارم از لحظاتي كه به يادم موندن و مثل يه عكس تصوير ثابتي توي خاطرم
دارن مجموعه كاملي بنويسم. مسلما نقش اول قريب به اتفاقشون خودم هستم.
فردا آخرين روز كاري امساله، و پس فردا پرواز به بندر كه سال تحويل با
مامان اينا باشيم.

هیچ نظری موجود نیست: